آرام جان
بی تو ای آرام جان زندگانی چــــــــون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
هر زمان گویند دل در مهر دیگر یــار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کــــــنم
داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی
چون زمین آمدی رفتم گرانی چون کــــنم
گر بخواهی ور برانی برمنت فرمان رواست
گر بخوانی بنده باشم ور برانی چــون کنم
هرشبی گویم که خون خود بریــزم در فراق
باز گویم این جهان و آن جهانی چون کنم
ابو مجد مجدودی سنائی